Page 10 - Hazyaane Sorkh
P. 10
چشمانش لی ه شدم اخمی کردم و دسی را بتمردم رو گلتمویش دستمیتانش
شل شد و او را کف هال لیانهام رو زمین چسیباندم .اگر شخ ص ستمومی
اینجا بود فکر میکرد متمم ستمالها استمت کتمه در مستمابقات کشتمی کچ مقتمام
جهای دارم که میتوانم انم هیور چزر را انمطور منهدم کنم .انگشیتانم را
در چشمانش که دنگر به سرخی خون شتمده بتمود فروکتمردم .دیزتمی کرکننتمده
کشیید و مم چون مممن بودم چشمانش بهطور کامل متلاشیشده است
رهایش کردم .ی از او فاصله گرف بدنش هم کامتمل ًا بتمه رنتمگ آتتمش بتمود.
تتمرکیبی از زرد و درمتمز و ناریرتمی انگتمار تمراه با مشیتعلشتمدن مم کامتمل ًا
تبدیل به آتش شد .نگاهی به اطراف کردم تنها چیز که بعتمد ًا در دادگتماه
میتوانستمت بتمهقنوان آلتمتدتتمل معتمر شتمود م.تمل بتمود .نکتمی از م.لهتما را
برداشی و انداخ رو سر هیور که داشت کورمالکورمال دنبتمال نقمتمه
امنی میگشت .خرخر کرد و ش شه عمرش خرد شد .حال مثل لیتمأ را
تجربه کردم گوشم سوت میکشیید و آرامآرام انتمم صتموت م شتمد و صتمدا
دلدل دنگ رو اجاد حواسم را بهسو آشپزلیانه معموف کرد .سرش
مززم را در آن گذاشیته بودم تا خوب مززپخت شود .وارد آشتمپزلیانه شتمدم
و سر دنگ را برداشی بخار داتی به صورتم خورد و ی مرا معذب کتمرد
9