Page 11 - Sakhtar
P. 11

‫فصل چهارم‬

‫به مض بیدار شدن از خواب با منظرهای رو به رو شد‬
‫که موهای بدنش را سیخ کرد‪ .‬دیگر خبی از آن خانهی‬
‫متروکه و دیوارهای سوخته نبود و آن خانهی سراسر‬
‫سیاهی و آلودگی جایش را داده بود به یک کاخ مجلل و‬

                ‫زیبا با وسایل نو و گرانقیمت‪.‬‬
‫این اتفاق به همان اندازه برای او تعجبآور بود که گی‬
‫افتادنش در آن خانهی متروکه‪ ،‬عیب و غی قابل باور‬
‫بود‪ .‬از روی زمی بلند شد و به سمت میی که میان‬
‫طبقه فوقانی کاخ قرار داشت رفت‪ .‬به مض رسیدن به‬
‫می با نقاشهای که کشیده بود مواجه شد با این تفاوت‬
‫که نقاشها در کاغذهای سفید و تمی و با مداد کشیده‬

              ‫و همچنی رنگآمیی شده بودند‪.‬‬
‫چشمش به نقاش کاخ افتاد و بمهابا به این فکر رسید‬
‫که نای بیونی کاخ را ببیند‪ .‬سریع از جای خود تکان‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16