Page 21 - Hazyaane Sorkh
P. 21
مسهیر را مهیرفتم ولی رهاصهورت مهن آهلهو به ایهن اتفهتق بهو م و ه
می انستم ک راتلتم را ب اتیا بااتنم؛ البت اگا چیزی به مم راهتلت بها
گا نم بو ؛ چو من ب نوا یک چایک چیزی جز اهدافم باایم مهم نبو و
فاقی هم نمیکا ک باای رادد ب اهداف و آرمت هتیم فازندم را فدا کنم یا
یک واهت قهد ی راس مههم راهدد به آرمهتنی بهو که رههنم را چههترمیخ
میکا .ب همین لدهل مطمهب بهو م انسهت نیسهتم؛ زیهاا انسهت هت اینطهور
نیستندس آ هت احستس ا نردس قل ا نردس ب همدیگا شق میور نزهد ولی
این مستئل باای من مهم نبو و شت د هنوز هم نیستس من شت د باای رفت
حتل انست هت تلاش میکا م؛ امت گتهی باای کمک ب انست هت نبت د انسهت
بو .بگذریم .بااحتدتط و شک اهت ر مسهیر دهت م و بهدنم سر زها از قبهل
شد؛ تا جتیی ک مطمب بو م اگا یک اطل آب روی من خهتلی میکا نهد
سرعت تبد ل ب یک مجسم از جنس یخ میشدم .ا تنتیی ب سرمت نکا م و
با ا ب نفس بیش قدم با اشتمس قهدم وم را که با اشهتم از زمهین بلنهد
شدم انگتر زمین زیا اتیم شهیبی ممهایی به تهت باا اشهت که قهت ر به
د آ نبو م .قدم اوم هم همین اتفتق را رقم ز س نگتهی ب کا ی روب رویم
اندا تم و متوج شدم با ها قدم من کوچکزا میشهو .تا قهدم هفهتم ایهن
20