رنجِ من
اگه تو آثارم از رنج با اون ساختار کلاسیکش تو ادبیات مدرن نمینویسم؛ دلیل بر بیرنج بودنم نیست. من یه نویسنده قرن بیستم تو فرانسه، آلمان، آمریکا یا حتی ایران...
اگه تو آثارم از رنج با اون ساختار کلاسیکش تو ادبیات مدرن نمینویسم؛ دلیل بر بیرنج بودنم نیست. من یه نویسنده قرن بیستم تو فرانسه، آلمان، آمریکا یا حتی ایران...
عدهای مینوشند تا خویشتن را فراموش کنند؛ منِ دائمالخمر از فکرهای پریشان، میان موجهای بیرحم دریای متلاطم ذهنم شنا میکنم؛ تا به جزیرهی امن واقعبینی برسم و بتوانم خود را...
قدرت ما در این است که دشمنان ما را بلد نیستند؛ بدبختیمان از این است که دوستان هم ما را بلد نیستند!
سخت روزگاری است؛ دو شات قهوه باید سر کشید و با آن کرختی که روح اسیرش شده گلاویز شد و دل به جادهی پر از تردید سرنوشت سپرد. تشویش و...
عبور از لبهی زبر حیات در این بعد از هستی که اسیرش هستیم مانند خندیدن در حالی است که در جهنم سوزانِ وعدهدادهشده، داریم کباب میشویم.قسم به روح پاک مبارزان...
شنونده در ابتدا که سعل شروع به خواندن میکند، با یک گذر مقطعی به یک فضای شاعرانه، لطیف و حتی اروتیکی تمامیتخواه دعوت میشود؛ تا آنجا که رپکن میگوید: «من...