مخ‌نوشت

مخ‌نوشت

آوارگی جنگ

من از آن نسلی نیستم که رعب وضعیت قرمز هنگام بمباران و پناه بردن به زیرزمین را درک کرده است؛ جنگ را هم به‌طور فیزیکی لمس نکرده‌ام؛ اما خوب می‌دانم...

مخ‌نوشت

ساختار مزخرف زندگی مدرن

حرف زدن از آرامشِ درونی در جهانی که سر تا پایش را کثافت گرفته، مانند تعریف جوک در مراسم ترحیم است. اعصاب ما خط‌خطی و ذهن‌مان مشوش است از ساختار...

مخ‌نوشت

پناه به سفسطه‌ها

در مختصاتی که متبحرترین فلاسفه هم چاره‌ای جز پناه بردن به سفسطه‌ها نداشتند؛ منطق را در آغوش کشیدم تا چراغ راه ادبیات به دست نااهلان نیفتد؛ ولی حاصل چه شد؟...

مخ‌نوشت

ناامیدترین امیدوار

ناامیدترین امیدوار شهر سکون، سکوت را در آغوش کشیده، از کالبد خود خارج شده، نگاهی عاقل اندر سفیه به خود انداخته و از شرم نهفته در عمق چشمانش آب می‌شود....

مخ‌نوشت

کورسوی امید

سخت روزگاری است؛ دو شات قهوه باید سر کشید و با آن کرختی که روح اسیرش شده گلاویز شد و دل به جاده‌ی پر از تردید سرنوشت سپرد. تشویش و...