لطافت
بیش از هر کسی میدانم که جای لطافت یک زن در زندگیام خالی است؛ و بیش از هر زمانی در طول زندگیام یقین دارم که هیچ جذابیتی در این برهوت شوم وجود ندارد که زنی بخواهد بهخاطر آن همسفر شدن با من را تجربه کند.
چرا دروغ بگویم؟ حتی اگر دیوانهای پیدا شود که بخواهد این مسیر پرتنش، سیاه و تاریک پیشرو را با من طی کند، هر کاری میکنم که از من دور شود، حتی اگر به قیمت متنفر شدنش از من تمام شود.
قلمم شاید بهسمت نوشتن عاشقانه بچرخد، اما عشق و رمانتیک بودن برای من تنها در دنیای هنر معنا دارد. در زندگی واقعی نه حوصلهاش را دارم، نه اعصابش را.
تنهاییطلبی همیشه بخشی از وجودم بوده است، هست و شاید همیشه خواهد بود. البته این را با ترویج تنهاییطلبی یا نسخهپیچی برای دیگران اشتباه نگیرید.
زن و مرد مکمل یکدیگرند و تنهایی برای خیلیها آفت است. اما برای من و برخی دیگر از افراد، تجرد آرامشی عمیقتر به همراه دارد.
اگر زمانی قلمم بهسمت نوشتن از معشوقی چرخید یا بالعکس تلخکامیهایم از معشوق گذشته را بر کاغذ ریختم، یا حتی تنهاییطلبی افراطیام را فریاد زدم، اینها چیزی جز بازتاب یک حال و هوای لحظهای نیستند.
من یک هنرمندم و آثار هنری خلق میکنم. غیر از یادداشتها از باقی نوشتههایم انتظار راهکار نداشته باشید؛ آنچه در نوشتههایم میبینید، صرفاً حاکمیت احساس همان لحظه است و بس.