تعلق
همچو باد بیسرزمین و وطن و کس و کار میان تکاپویی مبهم به نام زندگی سرگشته و حیرانم. تعلق داشتن به جایی یا کسی برای طفلی که توسط مادرش هم پس زده شد، تا حدود زیادی دور از ذهن است. مرا به ترحم و حتی محبت کسی نیاز نیست؛ لبخندی سرد بزنید و عبور کنید. غرور و حتی کبر این مرد از هر چیزی که در اوست سنگینتر است.
شاید حال و دیدگاهی زودگذر باشد در شرایطی خاص!