زنجیره غذایی
چوبی در دست داشت و مانند کسی که منتظر عزیزی باشد به جریان آب چشم دوخته بود. حدود ده متر با او فاصله داشتم؛ آنقدر حالش عیان بود که از...
داستانکهای خاطف در این بخش قرار دارند.
چوبی در دست داشت و مانند کسی که منتظر عزیزی باشد به جریان آب چشم دوخته بود. حدود ده متر با او فاصله داشتم؛ آنقدر حالش عیان بود که از...
برنامهی ورد را باز کرد و نوشت: ارتش موهایت در باد تروریست تر از داعش بود و پیراهن پسربچه ای که همه را عاصی کرده بود را ترس از دست...
تیر سوم شلیک شد. با سرعتی باورنکردنی از پیچ کوچه گذشتم و با چالاکی خود را نجات دادم. داشتم نفس کم میآوردم که به یک شهرک با دربی شبیه به...