فتیش صفحهکلید
مانند تراپیستها حرف میزنم و مانند روانیها مینویسم. تَحَکُمِ رقصیدن با واژهها بههنگام شب که حاصل تنهاییطلبیهای افراطی این پر از نقص پر از شک است؛ تنها دلیل برای نوشتن...
مانند تراپیستها حرف میزنم و مانند روانیها مینویسم. تَحَکُمِ رقصیدن با واژهها بههنگام شب که حاصل تنهاییطلبیهای افراطی این پر از نقص پر از شک است؛ تنها دلیل برای نوشتن...
من از آن نسلی نیستم که رعب وضعیت قرمز هنگام بمباران و پناه بردن به زیرزمین را درک کرده است؛ جنگ را هم بهطور فیزیکی لمس نکردهام؛ اما خوب میدانم...
حرف زدن از آرامشِ درونی در جهانی که سر تا پایش را کثافت گرفته، مانند تعریف جوک در مراسم ترحیم است. اعصاب ما خطخطی و ذهنمان مشوش است از ساختار...
در باتلاق ناگفتهها دست و پا میزنم و کسی نیست دستی سمتم دراز کند یا پای حرفم بنشیند.
همانطور که با دستمالِ چرکِ سفسطه، خون عقیدهام را از روی چاقوی تحمیلنظرش پاک میکرد؛ گفت: «بهتر است به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم»
مرد مدتی بود از خانهاش بیرون نیامده و به تنهایی خویش خزیده بود و جواب کسی را نمیداد. زن کلید انداخت و وارد خانهای که بیشتر به مخروبهای مدرن شبیه...