پرسیوس
تاریخ، حتی در ابعاد اسطورهای، گویی محکوم به تکرار است؛ چرخهای هولناک که در آن، خوب و بدِ زمانه به شکلی اجتنابناپذیر درهم تنیده میشوند و ما، در میانهی این...
تاریخ، حتی در ابعاد اسطورهای، گویی محکوم به تکرار است؛ چرخهای هولناک که در آن، خوب و بدِ زمانه به شکلی اجتنابناپذیر درهم تنیده میشوند و ما، در میانهی این...
شاید آنها روزی بیایند؛ آرام، بیصدا، با نوری که از چشمهاشان میتراود و دنیای ما را مثل پردهای نازک کنار میزنند. شب خواهد بود، شاید هم چیزی شبیه شب، اما...
شب سرد و بارانی بود. مه، کوچههای خالی شهر را در بر گرفته بود و تنها صدای قطرات باران بود که سکوت را میشکست. دختر روی نیمکتی چوبی نشسته بود،...
در زمان حیاتش انکارش میکردند؛ اما بعد از سپردنش به خاک سرد، شاید بگویند: خدای واژگان بود، روحی که به واژهها جان میداد و از کلمات، جهانی تازه میآفرید. شاید...
جامعهای که اعتراضش محدود به پچپچهای پنهانی و گندهگوییهای بیعمل است، هرگز شایسته آزادی نخواهد بود. آزادی نیازمند شهامت، اقدام و ایستادگی است، نه صرفاً گلایههای در خلوت و سخنان...
زیرزمین از کثافات (کثافتهای) جاری در رگهای جامعه پرده برمیدارد؛ حقایقی که هیچ نهاد قدرتی تاب تحملشان را ندارد.