ناامیدترین امیدوار

ناامیدترین امیدوار شهر سکون، سکوت را در آغوش کشیده، از کالبد خود خارج شده، نگاهی عاقل اندر سفیه به خود انداخته و از شرم نهفته در عمق چشمانش آب می‌شود.
زندگی جاری است مانند اشک چشم مادر داغدار و ما مسکوت و ساکن در مقابل دل سپردن به جریان آن مقاومت می‌کنیم.
جهان پیش روی ما با سرعت برق در حال پیشروی است و کشتی ما به گل نشسته و دوست و دشمن و خودی و ناخودی و نخودی، کامیون کامیون لنگر به ما پیشکش می‌کنند.
واقعا چه خاکی بر سر این خاک ریخته شده که روح کرختش ذات پلید بی‌انگیزگی را مانند مورفین به رگ‌های ساکنانش تزریق می‌کند.
حاکم، محیط بازی را آینه کاری کرده تا امنیت ورق‌ها و مردمی که روی اندک دارایی مادی خود قمار می‌کنند، به خطر بیفتد.
اوراق بها دارند و بهای آن‌ها خون پاک جوانانی است که در راه … جان سپرده‌اند.
تصاویر ترسناک آینده از جلوی چشمانم عبور می‌کند و من دچار لرز شده و از نوشتن ادامه‌ی متنم معذور می‌شوم. تنها راه رسیدن به تعادل، تند تند قدم زدن در این اتاق کوچک است؛ تا شاید ضربان قلبم کمی منظم شود. همین مقدار هولناک؛ همین مقدار عجیب؛ همین مقدار غیر قابل هضم!

اشتراک گذاری پست

بازخوردتان را ثبت کنید

نظرات بسته شده است.