بوسه
سلام اولین و آخرین کراش زندگیام؛ شاید از همان اول میدانستی چند سال قبل از اولین بوسهای که در هجدهسالگی در ساحل دریای خزر بر تو زدم، چشمانم به دنبال...
سلام اولین و آخرین کراش زندگیام؛ شاید از همان اول میدانستی چند سال قبل از اولین بوسهای که در هجدهسالگی در ساحل دریای خزر بر تو زدم، چشمانم به دنبال...
استاد برنامهنویسی در حال تدریس بود و من حواسم به جای دیگری معطوف؛ با خود میگفتم: «من تمام این دروس تاریخمصرفگذشته را از بر هستم» در همین فکر بودم که...
بهسرعت خود را به سر خیابان رساند. یک نگاهش به ساعت بود و یک نگاهش به جاده در انتظار تاکسی؛ دائم کتش را بررسی میکرد. از نظرش خیلی بد بود...
چوبی در دست داشت و مانند کسی که منتظر عزیزی باشد به جریان آب چشم دوخته بود. حدود ده متر با او فاصله داشتم؛ آنقدر حالش عیان بود که از...
برنامهی ورد را باز کرد و نوشت: ارتش موهایت در باد تروریست تر از داعش بود و پیراهن پسربچه ای که همه را عاصی کرده بود را ترس از دست...
تیر سوم شلیک شد. با سرعتی باورنکردنی از پیچ کوچه گذشتم و با چالاکی خود را نجات دادم. داشتم نفس کم میآوردم که به یک شهرک با دربی شبیه به...