پروردگارِ رپفارس
یه صدای واضح، رسا، کوبنده که میکنه پارازیتم حل تو خودش؛ دیدم صد درصد رو به چشم؛ تو دویستشونی؛ از این نشونی برو تو مرز ادبیات تا ببینی پرواز پرندهی رای رو تو کوهستان فریاس؛ از ارتفاع قلبی که سالهاست مثل دریاست؛ هنوز سرپاست همون سرباز؛ به کوری چشم دشمنا؛ خب روا بدونی و نگی کفره بهش میگم پروردگارِ رپفارس؛ جدا دستاس فیزیکی از هم ولی قلبا به هم وصله که با یه عطسه فید میشه بدخواه؛ از بیم تا پروا سرها چرخید به سمت این معنا؛ که حتی حضورمون مرهم درداست.
زادروزت فرخنده